خانه ات سرد است ؟
خورشیدی در پاکت می گذارم
و برایت پست می کنم
ستاره ی کوچکی در کلمه ای بگذار
و به آسمانم روانه کن
بسیارتاریکم
منوچهر آتشی
لیوان چایی روی میز
در انتظار یک بوسه است
نه تو میآیی
نه او گرم میماند
چه گناهی دارد سماوری که داغ دیده است
کیوان مهرگان
هربار که شعر تازهای میگویم
واژهها را بو میکشم
نکند عطر تنت
از کلمهها پریده باشد !
نسترن وثوقی
وقتی که تو نیستی
من حزن هزار آسمان بی اردیبهشت را
گریه میکنم.
فنجانی قهوه در سایههای پسین،
عاشقشدن در دیماه،
مردن به وقت شهریور.
وقتی که تو نیستی
هزار کودک گمشده در نهان من
لایلای مادرانهی ترا میطلبند .
درها بسته و کوچهها مغمومند.
چشم کدام خسته از آواز من
خواهد گریست ؟
سفر بنام تو، خانه
خانه بنام تو، سینه
سینه بنام تو، رگبار.
سیدعلی صالحی
برف خیال تو
در دستهای دوستی من
بیش از دمی نماند
ای روح برفپوش زمستان
پنداشتم که پیک بهاری
پیراهنت به پاکی صبح شکوفههاست
پنداشتم که میرسی از راه
فرخندهتر ز معنی الهام
در لفظ زندگانی من ، خانه میکنی
پنداشتم که رجعت سالی
از بعد چهار فصل
با بعثت خجستهی خورشید
در شام جاهلیت یلدا
اما ، تو فصل پنجم عمر دوبارهای
ای روح سردمهر زمستان
دیگر از آن طلوع طلایی چه مانده است
جز این غروب زرد ؟
روز خوشی که دیدم آیا به خواب بود ؟
شب با هزار چشم
خندد به من که : خواب خوشی بود روز تو
روزی که شمع مرده در آن آفتاب بود
نادر نادرپور
هر وقت خواستم شعری بنویسم
تو پیدا شدی
با همان عینک دودی و کلاه سفید
در چهارچوب آفتاب
محو تماشای تو شدم
و شعر از یادم رفت
مثل همین حالا
مثل همین حالا که شعر می نوشتم
و تو حواسم را پرت کردی
رسول یونان
میان ماندن و نماندن
فاصله تنها یک حرف ساده بود
از قول من
به باران بی امان بگو :
دل اگر دل باشد ،
آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
خانه
ات سرد است ؟
خورشیدی در پاکت می گذارم
و برایت پست می کنم
ستاره ی کوچکی در کلمه ای بگذار
و به آسمانم روانه کن
بسیارتاریکم
منوچهر آتشی